در شهر كوفه غصه ی مرد غریب را
مرهم نهاده تیغ دل بی شكیب را
مردم دوای درد علی دست فاطمه است
از پیشِ بسترش ببرید این طبیب را
بشكسته پر، دیدن بشكسته پر رود
این گونه بهتر است ببیند حبیب را
میخ در و گذر و مادر و پسر
اذكار روضه اند دل بی شكیب را
انا الیه راجعون علی می رسد به گوش
دیگر نیاز نیست ناله ی امن یجیب را
خیلی سفارش ایتام را نمود
حتی شفارش آن نانجیب را
این روز آخری همه ی خانه را گرفت
ذكر حسین حسینِ ویُ و بوی سیب را
وقتی حسین را به ابوفاضل اش سپرد
ماندم كه چیست حكمت كار عجیب را؟
در علقمه كه علمدارمان فتاد
برنی زدند حضرت شیب الخضیب را